رز خاردار

متن مرتبط با «اوزنده» در سایت رز خاردار نوشته شده است

تنبیه

  •  به خودم می گفتم:   بچه ها تنبل و بد اخلاقند   دست کم میگیرند   درس ومشق خود را…   باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم    و نخندم اصلا   تا بترسند از من   و حسابی ببرند…   خط کشی آوردم،   درهوا چرخاندم…    چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید   مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !   اولی کامل بود،   دومی بدخط بود   بر سرش داد زدم…   سومی می لرزید…   خوب، گیر آوردم !!!   صید در دام افتاد   و به چنگ آمد زود…   دفتر مشق حسن گم شده بود   این طرف، آنطرف، نیمکتش را می گشت   تو کجایی بچه؟؟؟   بله آقا، اینجا   همچنان می لرزید…   ” پاک تنبل شده ای بچه بد ”   ” به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند”   ” ما نوشتیم آقا ”   بازکن دستت را…   خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم   او تقلا می کرد   چون نگاهش کردم   ناله سختی کرد…   گوشه ی صورت او قرمز شد   هق هقی کردو سپس ساکت شد…   همچنان می گریید…   مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله   ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد   زیر یک میز،کنار دیوار، دفتری پیدا کرد ……   گفت : آقا ایناهاش، دفتر مشق حسن ص ,داستان+کوتاه+شعر+اوزنده ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها